Thursday, March 22, 2007

جنگ

جنگ تراژدی تاریخ انسانهاست، سوگنامه سه بعدی بشریت، دوپایان باشعوری که حتی عشق و نفرت را درک با عقل خود درک می‌کنند و به حافظه می‌سپارند و خاطره می‌سازند این خاطرات دور هم تاریخ می‌شوند، تاریخی که می‌خوانیم و باور نمی‌کنیم اما لذت می‌بریم گاهی هم می‌ترسیم عجیب این است که ظاهراً درس عبرتند ولی ما به سادگی از راست و دروغشان می‌گذریم و چیزی هم یاد نمی‌گیریم. قرن بیستم این خاطره‌ها را گاهی به شکل عکس و گاهی به شکل فیلم نشانمان می‌دهد. خاطره‌های تلخ جنگ و تجاوز. چقدر فیلمهایشان قشنگ است. فیلمهایی که از جنگ دوم جهانی ساخته شده. چند تا از آنها را دیده‌اید؟ من شمارگانشان را به خاطر ندارم
چند تا یادم نیست حتی تنوع موضوعشان آنچنان زیاد است که آنرا نیز نمی‌توانم بشمارم. همه یک تم اصلی جنگ دارند با چاشنیهای آدم‌کشی و آدم‌سوزی وعشق و خیانت و .... چرا اینهمه می‌گویند؟ چرا اینهمه می‌سازند؟ بعد از اینهمه دوربین و هنر پیشه و میز تدوین چه چیزی وجود دارد؟ ته همه این فیلمها که دست کم یک نفر از شخصیتهای اصلی در آنها کشته می‌شود (در جنگ یا بر اثر جنگ) چه چیزیست؟ نمی‌دانم! اگر اینطور سوال کنیم و بخواهیم به چنین سوالاتی پاسخ دهیم طبق معمول دچار کلی گویی خواهیم شد. بهتر است موردی بررسی کنیم.
جنگ تنها داستان مرگ توده‌ای انسانها نیست. یعنی نمی‌شود جنگ را با مردن دسته جمعی مردم توصیف کرد
.

Thursday, October 05, 2006

ختم-داستان


.« بهت خیانت کردم»
جلوی آیینه خشکم زد، یکهو زنم بی‏مقدمه هنوز به صندلی نرسیده این رو میگه چونش رو به دستاش تکیه می‏ده و از قاب موهای سیاهش بهم زل می‏زنه چند روزه که ابروهاش رو بر نمی‏داره انگشتاشو می‏ماله با حلقش بازی می‏کنه و به من توی آینه یه جوری نگاه می‏کنه که نه التماس توشه نه پشیمونی، من تکون نمی‏خورم. نکنه این یه بازیه، یه چیزی که بقول خودش زندگیمون از یه نواختی در بیاد اما چقدر بی‏مزست الان خودم اینقدر غم و غصه دارم که اصلا زندگی به نظرم یه‌نواخت نیست.- شنیدی؟!
حتما که شنیدم !! چی باید بگم؟! اگه خودش بود حتما داد می‏زد یا قهر می‏کرد شاید هم بلند بلند می‏خندید بعدش شروع می‏کرد به جیغ زدن یعنی جیغ زدن و خندیدن با هم بعضی وقتها از این دیوونه بازیها در میاره!!- می‏خوای وجدانت راحت باشه؟؟ - نه می‏خوام بدونی!! چه پررو حتما می‏خواد بدونم که از این به بعد نزدیکش هم نرم ما که خیلی وقته بی‏خیال زندگی زناشویی شدیم این کلمه اینقدر به نظرم مسخرست که... من چرا نمی‏تونم؟! تازه اگه یه غلطی هم می‏کردم هیچوقت جرات نداشتم بهش چیزی بگم.- انتظار نداری که غیرتی بشم یا مثه احمقا بزنمت بعد هم نازت رو بکشم؟! - نه!!! حالا چرا ماتم گرفتی؟! چیزی نمی‏گه حتما یارو ولش کرده خوبه که مثل من خر نبوده یه عمر پای لجبازیاش وایسه. چه مسخره به هشت سال زندگی که زورکی سر و تهش رو بهم بیاری شش سالش هم مشترک نبوده می‏گم یه عمر!!!! من باید یه خورده جدی‏تر باشم حالا که ولش کرده حتما خیلی ناراحته شاید بتونم یه جوری دلش رو به دست بیارم هیچوقت لجباز نبودم یا صدام رو براش کلفت نکردم حتمی از همین هم بدش میاد، یه مرد می‏خواد که بتونه داد بزنه مشت بکوبه سیلی بخوابونه بعدش هم.... داره دیرم می‏شه باید کت مشکیم رو برس بزنم بعضی وقتها این کار رو می‏کرد همون موقعهایی که پیاده میومد جنوب شهر، اون جاها خودش ترجیحاً چادر می‏ذاشت همه جورش رو دوست داشتم با چادر بی چادر حتی با روبند فقط چشمهاش معلوم بود همه نوع لباسی داره از میونشون چشمم دنبال اون پیرهن زنگاریست که چند تا دگمه بزرگ داره دیگه نمی‏پوشتش می‏گه چاق شدم من نمی‏فهمم شاید اون یارو دوست نداره.چه پررو!! واسه زنم تکلیف تعیین می‏کنه می‏خوام آزاد باشه بهش گفتم این آزادیت بیشتر از همه بهه ضرر منه نفهمید. بیشتر دوست داره بهش بگم چی بپوش، کی بپوش، کجا بپوش، کی بیا، کی بخواب، کی بمیر، نمی‏فهمم. اصلا این نفهمیدن دو طرفه باعث شده هشت سال با هم حرفمون نشه مادرم می‏گفت زندگیت خیلی بی‏مزست هیچوقت دعوات نمیشه داد نمیزنی فقط میای اینجا ساکت می‌شینی جلوی این چرخ، گل بازی می‏کنی!! گفتم مادر جان شوری بده!! زندگی بانمک فشار جفتمون رو بالا می‏بره سکته میکنیم نکنه می‏خوای از شرمون خلاص بشی!؟ محکم ‏زد پشت دستش: زبونتو گاز بگیر. یه بچه بیاره بد نیست حداقل سرتون به یه چیزی گرم می‏شه یه صدایی تو خونتون می‏پیچه!! آخ!!!! مامان من عاشق سکوتم، سکوت، سکوت، سکوت...ولی زنم یه مدته که ساکت شده، نه موسیقی نه تلویزیون مثل عزاداراست. یه داد بزنم هارت و پورتی بکنم شاید وضعمون درست بشه مثلاً به قول خودش بریم توی سنه سوم زندگی چون سنه اول و دوم دیگه به ما قبل تاریخ وصل شده، زمانی که متمدن نبودیم عاشق می‏شدیم، حالا خیرسرمون داریم توشهر زندگی می‏کنیم دیگه باغ سیب و خونه گلی نیست که هر ذرش الکی شادت کنه!!- کیه؟ میخوام ببینمش! - که چی؟ می‏خوای شخصیتش رو تحلیل کنی؟ بکنیش موش آزمایشگاه آدم شناسیت؟ - برای تو چه فرقی می‏کنه! مگه ولت نکرده؟ اصلا می‏خوام بۥ- کۥ- ش- م ِ- ش. چون د ل زنم رو شکسته باید بمیره!!!!!!!!!! مثل دیوونه‏ها می‏خندم من غیرتی بشو نیستم تا ابد که نمیتونم زنک رو زورکی عاشق خودم نگه دارم. - چرا می‏خندی به نظر خودت خیلی حرف عجیب و جالبی زدی!؟
هنوز هم دارم می‏خندم مثل همون موقعها که فیلم »جری لوییس« می‏دیدیم و از زور خنده نمی‏تونستیم حرف بزنیم اما ایندفعه من تنهام اون برعکس انگار می‏خواد گریه کنه! دیرم شده باید زودتر برم کفشام رو از تو قوطی در میارم، برق میندازم. - هر کاری کنی غیرتی نمی‏شم کتکت هم نمیزنم، خودت می‏دونی که ...!- نمی‏تونی بکشیش حتی نمیتونی بهش دست بزنی چشماش پر اشک شده نباید جا بزنم گرچه خیلی وقته گریه نکرده ...- مرده زیر خاکه تا حالا حتما متلاشی شده!!
نشستم بی‏اراده گفتم چند وقته؟؟
- بیشتر از دو ماه
واقعاً نمی‏دونم مرده تو دو ماه متلاشی میشه یا نه؟ ولی چطور دو ماه اصلاً جلوی من یه قطره اشک نریخت! پس حکمت لباس سیاه، ابروها، چپ وراست مسجد وقبرستون رفتن این بوده!!
کفشام رو با کمک پاشنه کش می‏پوشم باید برم من صاحب عزام فقط رئیسم نبود دوستم هم بود فکر کنم یه ربعه مجلس شروع شده ...

Thursday, September 28, 2006

دارالمجانین

شاید این نثر جمالزاده است که مرا از خود می راند شاید هم این منم که از پس خواندن این همه نظریه
و فلسفه و تاریخ علم دیگر تحمل روده درازیهای یک مجنون صاحب عقل را ندارم. برای ((ن)) دارالمجانین جمالزاده
را در چند جمله خلاصه کردم بهتر است همانها را بنویسم البته ابداً قصد نوشتن نقد بر نوشته یکی از
پیش کسوتان داستان نویسی ایران را ندارم اما چون مدتها کنجکاو خواندن این کتاب بودم و نیز قصد
کرده بودم که غیر از هدایت آثار سایر اساتید را نیز مطالعه کنم به سراغ چوبک و جمالزاده رفتم
مجموعه ای از داستانهای کوتاه چوبک را خواندم که بماند برای یک وقت دیگر!! اما جمالزاده!؟ شنیده
بودم که دارالمجانین را در وصف هدایت نوشته اما نمی دانستم که استاد از هدایت چیز زیادی نمی دانسته
و توصیفی دلبخواهی نوشته البته تقریباً مطمئنم که هدایت اعتراضی نداشته و یا اگر هم داشته صدایش را
بلند نکرده؟! اما برای من هدایت یا همان بوف کور داستان و راوی نیمه دیوانه و نیمه عاقل آن مهم نیست
بیشتر متن و سبک نوشتن کتاب توجهم را جلب کرد: توصیفات بسیار سطحی لفاظیهای کسل کننده ونقل
قولهای ضعیف که در آنها شان گوینده به هیچ وجه رعایت نمی شود. شاید اینها یا شاید کهنگی سبک
نگارش باعث می شود که هنوز بیست صفحه از کتاب را نخوانده آنرا ببندی وتا دو سه هفته بعد هم به
سراغش نروی؟!؟

Monday, September 25, 2006

آزاد


تجربه ای نه چندان طولانی در دانشگاه آزاد اسلامی که به قول یکی
از اساتید مجربمان دکتر مشفق نه دانشگاه است ونه اسلامی دارم. مبنای استخدام و پیشرفت شغلی دراین موسسه آموزشی که ظاهراً
وابستگی مالی به دولت ندارد و مجبور به پرداخت خراج سنگینی به
خزانه بیت المال نیز می باشد بسیار جالب توجه است به خصوص
برای اهل تحصیل و دانشجویان عزیز که امروز در این مملکت به
وفور یافت می شوند و در عوض پولی که می پردازند توقع حداقل، نمره قبولی دارند. انتصاب در سطوح
بالای این موسسه فرهیخته (رئیس واحد و معاونان او) با اتتخابات هر دوره مجلس شورای اسلامی متحول مشود وگاه به کلی دگرگون.
البته تحول خوب است به خصوص تحولی که موجب پیشرفت می شود این را همه میدانیم این موضوع را حتی مردم آن سر دنیا در
آفریقا و آمریکای جنوبی و ینگه دنیا هم خوب فهمیده اند اما وقتی می نویسم دگرگونی از پایه و اساس فقط مردم این سرزمین در عصر
حاضر به خوبی آن را درک می کنند چون با آن زیسته اند و خوب می دانند عوض شدن دولت و جناح اکثریت مجلس چه قیمتی دارد.
عده ای از اساتید تمام وقت واحد مرو... صحبت که نه درد دل می کردند و من به عاذت قدیمی که از زمان تمرین داستان نویسی پیدا
کرده ام به حرفهایشان گوش می دادم وگرنه خودتان هم می دانید که گوش کردن به غرغر مردم و شنیدن شکایتهاشان چندان لطفی ندارد
صحبتهای ایشان شامل چند خط بالا بود و اینکه نظارت مجلس بر دانشگاه آزاد اسلامی بیشتر از نظارت بر ارکان دولتی، دانشگاه
سراسری و بیمارستانهاست یکی از ایشان که اتفاقاً رئیس گروه شیمی است در مورد رئیس واحد فیروز... و واحد فس... اینطور
توضیح داد که رابطه نمایندگان مردمی مجلس با انتصابات در دانشگاه آزاد اسلامی همان رابطه والدین دانش آموزان ثروتمند در مدارس
غیر انتفاعی است که به پیشرفت مدرسه کمک مالی می کنند که می توانند معلمان را اخراج کنند بدون اینکه کوچکترین زحمتی در مورد
بررسی سواد و سوابق ایشان برای موسسه مورد نظر به وجود آید خوب بعد از شنیدن این اظهارات آن هم از جانب کسانی که خود
سالهاست درگیر این مسایلند از طرفی موجب خوشنودیم شد از بابت نفوذ دمکراسی در خصوصیترین موسسه شناخته شده که برایم به
معنی نفوذ نوعی فرهنگ در قشر فرهیخته (دانشجو و استاد) است اما مرا با یک سوال ظاهراً بی جواب رو در رو کرد: اگر دانشگاه
آزاد اسلامی از لحاظ اقتصادی وابسته به دولت نیست و منابع اقتصادیش از جیب دانشجویان شاغل و بیکار تامین می شود چرا باید
وامدار اشخاص و مراجع دیگر باشد؟

Friday, September 22, 2006

پاپ از اسلام چه می داند؟

پاسخی به پاپ؟

نه می‏ خواهم امپراطور دانشمند بیزانس، امانوئل دوم پالئو لوگوس را از قبرش که نمیدانم کجا مخفیست بیرون بکشم

روبرویم بنشانمش و با باتوم توسری واسلحه و هر زبان دیگری (غیر از لاتین) به او بفهمانم که ما انقدر فریاد می‏زنیم و می جنگیم تا

به شما ثابت کنیم که اسلام دین خشونت، جنگیدن و فریاد زدن نیست.

به او (البته با همان زبان باتوم و توسری و های و هوی ) این مطلب را طوری حالی می کنم که نه در قرن چهاردهم میلادی نه در قرن

بیست و یکم میلادی ونه حتی در آخرالزمان که قرار است با شمشیر و دریای خون (شاید هم بمب اتمی)نجاتتان دهیم هیچگاه به صلح آ

میز بودن اینهمه فریاد و باتوم عملیات انتحاری شک نکنید. اسلام دین صلح است ما کجا جرات کردیم پیغمبرمان را به صلیب بکشیم

فقط با او جنگیدیم وبعد از شکست خوردن (البته شکستهای متوالی) در کنار خانه خدا به یگانگی او و پیغمبرش شهادت دادیم حالا همان

پیروزیهای پیغمبر افتخار ماست چون همگی جنبه دفاع داشت. به او می گویم به این جناب پاپ و دورو بریهایش حالی کند که حالا ما

مجهزیم ودیگر به شمشیر و زره و پهلوان نیاز نداریم حالا افتخارمان غرش شیر و کندن در نیست. خیل ابلهانی اکنون در اختیار ماست

که می توانند شما را در هر کجا که باشید تهدید کنند حتی در اتاق خواب و توالت سلطنتیتان!؟!؟

Tuesday, September 19, 2006

مبارزه- زنان- آزادی

مبارزه برای برابری حقوق انسانها. زنان،رنگین‏پوستان،کارگران و حتی روشنفکران. نمیتوان اینها را از هم جدا
کرد و حقشان را اولویت بندی نمود نمی‏توان در جامعه‏ای که حتی الفبای آزادی نا‏مفهوم است به عده‏ای فهماند که
مبارزه کنند اما در مورد مشروعیت آزادیشان همچنان صبر پیشه کنند چون هنوز وقتش نرسیده، هنوز جامعه ظرفیت
پذیرفتن مدیریت آنها را ندارد، هنوز نمی‏توان آنها را در تصمیم ‏گیری شریک نمود، هنوز زود است.آنها باید مبارزه
کنند اما برای جامعه‏ای که حدود آزادیش را ما تعیین می‏کنیم ما نمیگذاریم مبارزه آنها برای گرفتن حقشان تبدیل به یک
بهانه یا شعار شود. چطور می‏توان نصف جامعه را با این حرفها قانع کرد یا به آنها گفت چونکه هنوز اولین پله‏های
دمکراسی طی نشده پس مطالبه آزادی و حقوق زنان بماند برای بعد برای وقتی که همه زنان ومردان لزوم دمکراسی
را دریابند و نتوان آنها را به وسیله سالی یکی دو انتخابات فریب داد.آیا هرگز این وعده عملی می‏شود یا این امید
سرابی بیش نیست اینکه امیدوار باشیم تمام زنان آنچنان همصدا باشند که دیگر زنی بر زن دیگر باتوم فرود نیاورد و
به اصطلاح زنان علیه زنان نباشند؟؟؟؟؟؟ تجمع آرام زنان در خرداد امسال گرچه تا آن مبارزه پرشور و انقلابی که
ایده آل بسیاریست فاصله داشت اما یقیناً به زودی نیز سرد نمی‏شود وسرکوب آنها توسط پلیس زن را (حربه شرعی
شده حکومت)آنطور که گردانندگان بازی می‏خواهند نمیشود سرکوب زنان توسط زنان دانست!!! بلکه واقیعت سرکوب
هرنوع حرکت آزادی خواهانه است توسط حکومتی توتالیتر.اگر مانع زنان برای گرفتن حقشان شویم و به بهانه
یکصدایی در خواستشان را موقتاً حذف کنیم و با ّوعده فردا و فرداها به میدان مبارزه بکشانیمشان به زودی
هوار‏کشیدنها به ابتذال کشیده می‏شود و وعده‏ها همچنان برای فردا میماند

Wednesday, August 16, 2006

لبنان

لبنان، برنده کیست؟ اسرائیل یا حزب الله؟ این جنگ برنده ندارد اما تنها بازندگان کشته شدگانی هستند که جانشان را در راه به شعور رسیدن رهبرانشان خرج کردند. حالا این رهبران به شعور رسیده ضرورت مذاکره و آتش‌بس را درک می‌کنند.حالا حتیمی‌توانند قطعنامه‌های ننگین و تحمیلی را قبول کنند!! در شگفتم از این توانایی که سی روز گذشته نبود و حالا هست!!!!